سعید حجاریان؛ مشق نو
اهل اندیشه، یکی از سرچشمههای مارکسیسم را «سوسیالیسم تخیلی» میدانند. سوسیالیسم تخیلی بیشتر ریشه فرانسوی دارد و افرادی مانند اوئن و فوریه مبدع آن بودهاند. البته، تامس مور نیز با کتاب مشهور «آرمانشهر» به این موضوع ورود داشت که مباحث وی نزد خوانندگان ایرانی آشناتر مینماید.
منظور از سوسیالیسم تخیلی که مارکس آن را جزو ذخایر تئوریک خود میدانست، آن است که میتوان روی زمین بهشتی جاودانه ساخت که در آن بیعدالتی، بیسوادی، بیکاری و… وجود نداشته باشد و همهچیز بهصورت اشتراکی تولید و مصرف شود. طرح این خواستههای حداکثری کمابیش تخیلی بودن این ایده را نمایان میکند؛ بهشتسازان ناموفق!
پروژه آنها ناموفق بود زیرا اولاً امکانپذیر (feasible) و ثانیاً عقلانی (rational) نبود اما به هر ترتیب مارکس تلاش داشت این ایدهها را بهبود دهد و به ساحت اجرا وارد کند. اما، با گذشت زمان و برخی آزمونها از جمله کامبوج و شوروی و چین و امثالهم محرز شد که این مسیر همچنان به ناکجاآباد رهنمون میشود؛ حتی اگر بخواهیم «سوسیالیسم تخیلی» را به «سوسیالیسم علمی» تبدیل کنیم. بنابراین، باید گفت وعدههای خالی از عقلانیت و بدون توجه به ابزارها، منتهی به جهنم است و هر چه وعده بزرگتر، جهنم عمیقتر و آتشینتر.
غرض از طرح این مقدمه، تجزیه و تحلیل یک گره بنیادی در ایران پسا انقلاب است. چنانکه میدانیم از ابتدای انقلاب تا کنون وعدههای بزرگی طرح شده است. البته، در دوره پهلوی نیز از تمدن بزرگ صحبت به میان آمد؛ جایی که گرگ و میش با هم آب میخورند. بهنظر میرسد میتوان وعدهها را، چه پیش و پس از انقلاب با دو شاخص فوق، امکانپذیری و عقلانی بودن سنجید.
بهعنوان مثال اتمی شدن ایران، بنیادی عقلانی داشت ولی در امکانپذیری آن –یا به تعبیری پیوستن به باشگاه هستهای جهان- اما و اگر وجود دارد. نظام جامع سلامت نیز به همین سیاق است؛ عقلانی و امکانناپذیر، زیرا تدارک امکانات و بودجه آن –در دوره سیطره بودجهخواری و بودجهخواران- ناممکن است اما وعدههایی مانند جامعه بیطبقه توحیدی یا مواردی از جنس نابودی و تبدیل کاخ سفید به حسینیه و از این دست موارد نه عقلانی و نه امکانپذیرند.
مواجهه پرشمار با این وعدههای یوتوپیک و آزمون آنها از سوی مردم، باعث شده است که یوتوپیاهراسی (Utopophobia) بر مردم عارض شود و آنها از وعدهها هراسناک شوند؛ بهنحوی که هر خبر خوش عمومی یا هر وعده تلویزیونی آغازگر نگرانی و هراس جامعه میشود و مردم، مدینه ضاله را پیش چشم میبینند یا در ذهن تخیل میکنند.
میخواهم نتیجه بگیرم، فارغ از آنکه انتخابات سال ۱۴۰۰ معنادار/فاقد معنا باشد یا اساساً کاندیدایی از سوی اصلاحطلبان پیشرو معرفی شود یا خیر، باید شعارها و برنامههای تمامی کاندیداها را براساس دو شاخص امکانپذیری و عقلانی بودن به تیغ نقد سپرد و سریعاً از مدت تحقق وعدهها، امکانات، چگونگی تأمین مالی و همچنین رهیافت سیاسی داخلی و خارجی آن پرسش کرد.
تاکنون، شرایط بهنحوی بوده است که رئیسجمهور و هیئت دولت زیر بار سیاستهای تخیلی –بالادست و پاییندست- به رئیس اداره تبلیغات تغییر وضعیت دادهاند، بنابراین باید در آینده نزدیک ترمز کشورداری تخیلی را کشید!